این نبش قبر، عقده ی دیرینه ی شماست
این ها گواهِ جنگ علیه خودِ خداست
گیرم که نبش قبر کنیدش، چه فایده؟
دیگر مزارِ ابن عدی در قلوب ماست ...
تاریخ چند صفحه ورق خورد تا رسید
آنجا که دور قبر غریبی سر و صداست
تا نبش قبر فاطمه راهی نداشتند
دیدند ذوالفقار به دستان مرتضاست
ذهنم دوباره رفت به جایی شبیه این
حرف مدینه نیست دگر، حرف کربلاست
ده نیزه دار دور و برِ قبر کوچکی
حلقه زدند... لشگر دشمن چه بی حیاست
حالا رباب مانده و یک شیرخواره که
مثل سرِ حسین، سرش روی نیزه ها
[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:نقش,قبر,ابن,عدي,حيا,جنازه,پيامبر,حرم,تخريب,,
] [ 14:5 ] [ طلبه ][
آهای ساحل ارونـــد ! بی قرار توأم
و از تو دورم و انگار در کنار توأم
دلم به یاد تو بی تاب می شود گاهی
چنان که قند به دل آب می شود گاهی !
به این عوام بگو : خاص ها کجا رفتند ؟
نهنگ های تو ــ غواص ها ــ کجا رفتند ؟
بگو گلاب بپاشند ؛ وقت عید آمد
شهید تازه ای از «پاسگاه زید» آمد
آهای ساحل ارونــد رود ! حق یارت
به خون پاک شهیدان ؛ خدا نگهدارت
آقا شما بیا تدارک اطعام با بسیج . . .
پرچم زدن به گوشه هر بام با بسیح . . .
گرچه پر است دام، ز بعد ظهورتان، منحل نمودن خطر دام با بسیج . . .
کرب و بلا، مجال شما با سران کفر، یکسر نمودن خطر شام با بسیج . . .
گرچه شهید راه تو عیسی بن مریم است، آقا قبور قطعه گمنام با بسیج . . .
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:امام,زمان,صاحب,الزمان,مهدي,فاطمه,منجي,ظهور,حضور,منتظر,متظرانبسيج,,
] [ 23:10 ] [ طلبه ][
باز باران با ترانه
ميخورد بر بام خانه
يادم آمد كربلا را،
دشت پرشور و بلا را،
گردش يك ظهر غمگين،
گرم و خونين،
لرزش طفلان نالان،
زير تيغ و نيزه ها را،
با صدای گريه های كودكانه
وندرين صحرای سوزان،
ميدود طفلی سه ساله
پر زناله ، دلشكسته ، پای خسته
باز باران ، قطره قطره،
ميچكد از چوب محمل،
آخ باران
کی بباری برتن عطشان یاران
ترکنند از آن گلو را
آخ باران .. آخ باران
[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:امام,حسين,زينب,قاسم,عباس,رقيه,ليلا,حر,علي اكبر,علي اصغر,
] [ 15:34 ] [ طلبه ][
شاعر اين شعر رو پيدا نكردم ولي خيلي زيباست و دلنشين كه واقعا به حق گفته شده و بوسيدن پاي مادر ثواب بي نهايتي داره
پاكي دامان مادر شرط حب حيدر است
بهر شكرش بوسه بر پاهاي مادر ميزنم
[ شنبه 13 آبان 1391برچسب:علي,علي(ع),شعر,غدير,مادر,بوسه,پاكي,شكر,حيدر,مرتضي,شرط,دل,خوشي ها,راشد,مناف زاده,
] [ 22:52 ] [ طلبه ][
چشم ها را شستي؟
جور ديگر ديدي؟
قايقت را ساختي؟
آن ديار را يافتي؟
پي آواز حقيقت رفتي؟
خانه ي دوست كجاست؟
تو كجايي سهراب؟
چشم كمياب شده
ديدنها ديگر
همه يك جور نيستند
آواز حقيقت روياست
دوستي ها همه نا پاك شدند
همچنان در پس درياها
پي آن شهر غريب ميگيردي؟
راستي سهراب
قايقت آمادست؟
كه در اين ولوله ي غم
بتوان هم سفرت شد؟
گذشت ز اين خاك غريب!
تو كجايي سهراب؟!!!!
در پيت ميگردم....
(راشد مناف زاده )
[ جمعه 5 آبان 1391برچسب:كجايي سهراب,سهراب,راشد,مناف زاده,سهراب سپهري,دل خوشته,دل,نوشته,شعر,سياه قلم,
] [ 19:27 ] [ طلبه ][